مکان روشن به پایان می رسد به خوردن زمان شمارش با شمارش هیچ خاطره ای از اشیاء بی اثر ثبت شده حدود 25 بازی در جهان خطا روز مقدس شما این ماندن ها هرگز در طول راه به جایی منتهی نشد روح سرگردان خرگوش آلیس باید سریعتر می دوید او سرگردانی از لانه ها بود پنهان شده در جنگل چراغ قوه ای در کلاه یک معدنچی نصب کرده بود، او به سفیدی چشم ها در خانه قدیمی بدن پناه می برد در فتیشیسم مکان هایی که برمی گشتند و دوباره آنها را سیری ناپذیر می دید، مانند شیء زیر در سریال ظاهر می شود. شبحی که شب تاریک ناگهانی را از کنترل از راه دور جدا میکند، فقط سکوت را حس میکنند، ثانیههایی که رنجش را نمیدانند، زیرا فقط ظلم خاطرهی زمان حال چند ثانیهای بیش از حد حاکم بود و همه چیز در بیش از یک بار پاک شد. به سمت درها قدم برداشت اما همیشه فضای هشدار آنها را به عقب می راند و فرم ها را یکنواخت می کردند یکنواختی از ویژگی های ساختارشکنی حداقل بیان ضد دکوراتیو با گذشت زمان رنگ های دگرگون شده ظاهر می شدند که جذب نور شفاف مانند بال های مگس می شدند و سکوت آنها را بیرون می کرد. درهای سکوت بودند که تا ابد شبکه ای از غریبگی را زیگمونت باز کردند